کد مطلب:140406 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

آمدن امام بر بالین شاهزاده علی اکبر
همینكه حضرت علی اكبر سلام الله علیه از زین به زمین افتاد امام علیه السلام خود را به نعش جوانش رساند چون چشمش به نعش جوان ناكام افتاد و دید آن پیكر آغشته به خون است وی را در بركشید و سرش را به روی زانو نهاد و ساعتی به زخمهای بدن جوانش نظر كرد، مهر پدری به جوش آمد.

مرحوم علامه قزوینی در ریاض الاحزان می فرماید:

و كان الحسین علی تلك الحالة جالسا علی التراب كهیئة الثاكل الملتهب فؤاده المنهمل عینه السائل دمعه العاطل جوارحه المرتعد قرائصه المتروع من الحیاة قلبه.

حضرت بر بالین جوانش نشست مثل نشستن جوان مرده كه بر سر نعش جوانش بنشیند، دلش از مرگ پسر آتش گرفته، چشمها در ریزش اشگ، سینه پر غم، دیده بر هم، اعضاء از كار افتاده، جوارح سست شده استخوانها در لرزه افتاده، دل از دنیا بركنده، روز روشن در مد نظرش تار شده، از جان سیر و از زندگی دلگیر گشته گاهی صدا می كند جواب نمی دهد، گاهی می پرسد حرف نمی زند گاهی نفرین به قاتلانش می كند، گاهی خون از لب و دهانش پاك می كند گاهی صورت به زخمهای بدنش می مالد، گاهی می فرمود:

بابا راحت شدی، گاهی می فرمود: پدر پیرت را تنها گذاردی.

گاهی می فرمود: علی جان من هم زود به تو می رسم.

بعد از همه ناله ها و نوحه ها سر بلند كرد دید هفده جوان یكان، یكان آمده و بالای سر حضرت حلقه ماتم زده گریبانها دریده اند سینه ها خراشیده اند، دستمالها به دست گرفته اند اشگ می بارند و افسوس می خورند

متأسفین و متلهفین باكین علی رقة و نحیب و حرقة و لهیب و ما رأت عین


الزمان مثل ما بهم من الحالة المفزحة للفؤاد و المتفتة للأكباد.

شیونی كردند، ناله ای از دل برآوردند كه چشم روزگار چنین آه و ناله ای ندیده بود، اشگها مثل مروارید غلطان از دیده ی نوجوانان می ریخت، آه و ناله بر آسمان می رفت، در آن بیابان میان آفتاب سوزان بی چتر و سایبان عرق می ریختند و خاك عزا بر فرق می بیختند.

حضرت فرمود: جنازه جوان مرا بردارید و از برای خواهر و مادرش ببرید، جوانان اطراف نعش شاهزاده را گرفته و آن بدن پاره پاره را بطرف خیام حركت دادند، در موقع حمل نعش چنان جوش و خروشی از جوانان بلند شد كه اهالی حرم همه شنیدند، آنها هم شیون بلند كردند، غلغله در آسمانها و ملائكه ملأ اعلی افتاد، اما از لشگر مخالف كسی ناله نكرد مگر طبل بر سینه می كوفت و كوس بر سر می زد و سنج دست تأسف بر یكدیگر می زد.

امام غریب یا از پیش و یا از عقب جنازه با قد خمیده و با رنگ پریده و با عمامه ژولیده و با محاسن گردآلوده ولدی، ولدی گویان می آمد.

عباس بن علی از یك طرف، جعفر بن علی از طرف دیگر زیر بغل امام علیه السلام را گرفته می آوردند حضرت با دل پر حسرت گاهی نظر به كشته علی اكبر می انداخت بعد سر بزیر می انداخت گریه می كرد.

مرحوم صدر قزوینی می گوید:

در روضة الشهداء می نویسد: شاهزاده تا درب حرم نیمه جانی داشت و حرف می زد، چون به در خیام رسید از زبان افتاد چون نظر كردند دیدند از دنیا رفته است.